به نام ارامش بخش قلب ها
خدا را هزاران مرتبه شکر
سه شنبه شب نامزد شدیم
الحمد لله الحمد لله همه چیز از هر نظر همان شد که همیشه آرزویش را داشتم
همسرم
اخلاقش
خانواده اش
حتی حضور مادربزرگ مهربانمان بدون برنامه ریزی قبلی
انگشترم هم دقیقا همان مدلی است که دوست دارم
چهارشنبه اولین روز نامزد شدنمان بود که به من و خانواده ام خیلی سخت گذشت....
همان خواستگار قدیمی و اصرارهای زیاد و ...
بی خیال
روز اول گذشت و ما چند پیام در تلگرام دادیم
بعد از ظهرش مادر بزرگ عزیز چادر سفید مرا دوختند و به منزل ما تشریف اوردند...هما خانم دختر دایی علمدارم هم امد....
برامون شیرینی یزدی هم اوردند که داداشی خیلی خوشش امده...
پنج شنبه هم در تلگرام صحبت کردیم که من گفتم چشم و گردنم اذیت میشود لطفا تماس بگیرید....
اما امروز واقعا عالی بود از هر نظر
نزدیک ظهر مامان جون تماس گرفتن حال عروسشون رو بپرسن...ظهر مامانا همدیگرو تو نماز جمعه دیده بودن
و بعد از ظهر ما و برادر علمدارم و همسر خوبشون با هم رفتیم بیرون
خدایا شکرت...نمیدونم چه طوری شکرگزار همچین نعمتی باشم
اول رفتیم کهف الشهدا که من تا حالا نرفته بودم....
ادامه در قسمت های بعد انشالله