رویای آبی :)

*ღ* من و علمدار زندگی ام *ღ*

رویای آبی :)

*ღ* من و علمدار زندگی ام *ღ*

خدایا یعنی علمدار اگه بفهمه بابایی میخوان برن محل کارش چه عکس العملی نشون میده؟

خدایا خودتون هرچی صلاح میدونید برام رقم بزنید...


توسل میکنم به آقا عباس بن علی (ع)...

کمتر از 14 ساعت مونده تا اعلام نتیجه ی نهایی

یعنی علمدار الان چه احساسی داره؟

خدایا فقط چند ساعت مونده

اگه دارم اشتباه میکنم خواهش میکنم هدایتم کن

راهنماییم کن

خداجونم از این امتحانات سخت ازم نگیر

میترسم...

خدایا آرامم کن...

خدای خوبم ازت ممنونم دلمو از همون اول اول به این بودن و این خواستن قرص کردی

کمکم کردی تا سر انتخابم بمونم و دیگه به هیچ خواستگاری اجازه ندم بیاد خونمون

مطمئنم اینهم آزمایشی بود از جانب شما...امیدوارم نمره خوبی گرفته باشم

شکر...


خدای خوبم ... کمک کن همون طوری که من از همین اول تو این عشق وفادار هستم اون هم تا ابد به من متعهد باشه... و هردومون سر عهدی که با شما داریم تا ابد وفادار بمونیم...

علمدارم!

اعتراف می کنم همون موقع که کاغذ تا شده رو از تو جیبت درآوردی و خصوصیات شخصیتیت رو برام خوندی عاشقت شدم ...


چه تناسبی وجود داره بین خودت و اسمت و نقشت تو زندگی من...همسر آینده ی مهربونم!تو همونی هستی که بارها برای داشتنت دست به دعا برداشتم و خدای مهربونم چه زیبا پاسخ دعاهامو داد...

خدایا بی نهایت شکرت...من رو هم لایق این همه خوبی قرار بده عشقم ...

چه خوشبختی بزرگی ست ملکه بودن برای تو :)


به نام خدا

پنج شنبه مامان اینا گفتن سه چهار روز بعد جواب نهایی رو میدیم

امروز صبح بابایی مامان جون رو موقع نماز صبح در مسجد دیدن اما مامان نتونسته بودن برن و جواب رو ندادن....در واقع چون نمیدونستیم چی بگیم مامان نرفتن...

امروز بعد از ظهر هم مامان جون تماس گرفتن

من نظرمو گفته بودم اما بابایی گفتن تا دوشنبه صبح صبر کنیم


طلفکی آقامون ! الان دل تو دلش نیست ! (زهرای خوش خیال !!!)


خدا رو شکر خدا رو شکر امروز تونستم نظرم در مورد مهریه رو به خانواده بقبولونم!یعنی عاشق خدام! خودش به وقتش یه استدلالاتی میاره به زبونم که همه قانع میشن!

شکرت خدای خوبم...کمکم کن تا آخرش باهات بمونم...

تصحیح میکنم : کمکمون کن تا آخرش با شما و با هم بمونیم !!!

خدایا شکرت...

بهت افتخار میکنم همسفر آینده ی عزیز و قوی خودم...
انشالله قدرت زیادت رو در راه جهاد در رکاب آقا استفاده کنی عشق ورزشکارم ... 

خدایا یعنی علمدار من چه شکلیه؟!؟



بعد نوشت :جلسه قبل چند بار سریع نگاهت کردم اما الان هرچی فکر میکنم اصلا تصویری ازت تو ذهنم نیست...

فقط میدونم چهره تو دوست داشتم...اون معصومیتی که از خدا میخواستم به وضوح دیدم

خدایا شکرت...

به نام تو

ظهر مامان جون اومده بودن با مامانم تاریخ بله برون مشخص کنن

دلم‌ آروم نبود

برنامه امشبو کنسل کردم رفت برای پنج شنبه

خدایا کمکم کن

راهی جلو پام بذار

من باید بیشتر بشناسمش

میترسم اخلاق خاصی داشته باشه که بعدا بخوره تو ذوقم

نمیدونم از چه راهی باید اخلاقشو بشناسم

خواستم با خواهر جون بحرفم اما حس می کنم خوب نیست 

قرار شد بابایی با علمدار قرار بذارن بحرفن

اما میدونم این حرفا فایده ای برام نداره

خودت کمکم کن خدای خوبم

راستی استخاره هم کردم

همون آیه ای که روز تشییع شهدا چند بار شنیدم اومد

من المومنین رجال...

 

 

بعد نوشت : پنج شنبه اول مرداد همون تاریخی که از مکه برگشتیم علمدار و مادرش تشرف آوردن منزلمون و یک ساعتی حرفیدیم...تقریبا هر سوالی داشتم پرسیدم و حالا نمیدونم چطور باید خدا رو شکر کنم...

یا وفی

یادش بخیر

سال ۸۷

چنین روزایی

روز پدر

خونه ی خدا

پرستاری از عزیزترینم

شب بیداری و ... عهدی که به لطف شما در تلاشم تا به آن برسم

خدایا به حق همین شبهای مبارک مادر بزرگ مهربانم و همه ی گذشتگان را مورد رحمت بی نهایتت قرار بده

آمین

یا مرتاح

احساس بلاتکلیفی دارم!

احساس خستگی...

همه چیز دست به دست هم داده ...

۲ روز دیگه یه درس ۱۰ واحدی رو باید امتحخان بدم

پره

زندگی

اصرار شدید خواستگارهایی که من هیچ حسی بهشون ندارم و... در واقع موندن بین دو مسیر عشق و عقل... 

خودم واقعا نمیدونم چه کنم

خدایا شکرت به خاطر همه چیز